یادها و خاطره ها
من از بهار تا همین دیروز که بالاخره این عکس را گرفتم حواسم به این درخت انگور روی دیوار بوده است . و البته بیشتر به قفلی که روی در این خانه جا خوش کرده است.
این قفل از همان بهار همین جا بود و هنوز هم هست یعنی برای من که مسافر هر روزه این مسیر هستم و هر روز بدون استثنا حواسم به قفل این در بوده است جای شکی نیست که قفل این در از بهار تا همین دیروز باز نشده است . تازه کلی هم داستان از ساکنان این خانه برای خودم ساخته ام .
حالا میدانید اصلا مهم نیست که چرا این در این همه مدت سال اصلا باز نشده است !
مهم آن درخت انگوری هست که بدون ساکنان این خانه روی دیوار زندگی اش را می کند وقتی بهار بوده جوانه زده و سبز شده وقتی تابستان بوده انبوهی از برگ داشته است و میوه و اکنون که پاییز است رخت عاشقی بر تن کرده است و فردا هم که زمستان شود...
می دانید این درخت انگور را دوست دارم چون حتی اگر یک روز این دیوار را هم خراب کنند باز راهی برای رشد و جوانه زدن و بالا رفتن پیدا میکند!
مطمئنم!
عکس و مطلب: زهرا دلاوری